سلامی دوباره به تنهایی ام به زخم های فراموش شده ام که هنوز برجای هستند اما فراموش رعنای من رعنای خالی از انرژی رعنای قوی مجکم منطق فهم احساسی زیبا مهربان رفیق من از من دور نباش تو تنها نجات دهنده ی منی و آره مثل سالها قبل که میدانستی هنوز هم نجات دهنده در گور خفته ست هنوز هم رعنا رعنا تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز .
از همه کسش از همه اعضاش از همه آنچه که دارند از باورها از سبک زندگیشون از لباساشون از بوی تنشون از وجود و حضورشون از چهره شون از همه چیشون بدم میاد از این خانواده بدم میاد رعنا یادته 16 سالت که بود احساس کرده بودی جات ناجوره ولی نمیدونم چرا فراموش کردی تا الان که 26 سالته و افتادی توی این قوطی کبریت باز داری حسش میکنی و دوباره درد 10 سال پیش رو میفهمی یا شایدم درد بیش از 10 سال . ولی نمیفهمم چرا تا یه روز هوا افتابی میشه باز یادت میره تا وقتی که دوباره
درباره این سایت